پیشنهادی:

ادله یونانی بودن فلسفه اسلامی – اعتراف بزرگان معاصر فلسفه در این زمینه

مدیر سایت
2,731

کوتاه نگاشت هایی درباره فلسفه و عـرفان (۲) ، ادله یونانی بودن فلسفه اسلامی – اعتراف بزرگان معاصر فلسفه در این زمینه (به روز رسانی شد)

مقصود ما ذکر اعتراف بزرگان به انگیزه شیطانی بنی امیه و بنی عباس در ایجاد نهضت ترجمه متون فلسفی یونانی در عالم اسلام است و نیز توجه به این نکته که آنها چه مایه هایی را در فلسفه یونانی برای مقابله با معارف اهل بیت علیهم السلام یافته بودند.

۱. یکی ازمهمترین ادله یونانی بودن فلسفه موسوم به اسلامی موجود، تصریح دو تن از بزرگان معاصر فلسفه یعنی مرحوم علامه طباطبایی و آیت الله مصباح یزدی به وارداتی بودن آن است و نکته مهمتر این که این دو بزرگوار این مساله را هم پذیرفته اند که بنی امیه و بنی عباس با انگیزه باز کردن دکانی در برابر فرهنگ و معارف اهل بیت علیهم السلام دست به ترجمه متون فلسفی یونان و انتشار آن در جهان اسلام زده اند. خب این دو نقل قول را ملاحظه بفرمایید:

علامه طباطبایی در کتاب اسلام و انسان معاصر (ص۸۳) می نویسند:

«حکومت‌های‌ معاصر با ائمه‌ هدی علیهم السلام نظر به‌ این‌که‌ از آن‌ حضرات‌ دور بودند، از هر جریان‌ و از هر راه‌ ممکن‌، برای‌ کوبیدن‌ آن‌ حضرات علیهم السلام و بازداشتن‌ مردم‌ از مراجعه‌ به‌ ایشان‌ و بهره‌مندی‌ از علومشان‌ استفاده‌ می کردند؛ می توان‌ گفت‌ که‌ ترجمه «الهیّات‌» به‌ منظور بستن‌ در خانه اهل‌بیت علیهم السلام بوده‌ است‌.»

آیت الله مصباح در کتاب آموزش فلسفه (ج ۱ ص۳۳) می نویسند:
«دستگاه‌های‌ ستمگر بنی امیه‌ و بنی‌عباس‌ که‌ به‌ ناحق‌ مسند حکومت‌ اسلامی‌ را اشغال‌ کرده‌ بودند، به‌ شدت‌ احساس‌ نیاز به‌ پایگاهی‌ مردمی‌ در میان‌ مسلمانان‌ می‌کردند و در حالی‌ که‌ اهل بیت‌ پیامبر صلی الله علیه و آله یعنی‌ همان‌ اولیای‌ به‌ حق‌ مردم‌، معدن‌ علم‌ و خزانه دار وحی‌ الهی‌ بودند، دستگاه‌های‌ حاکم‌ برای‌ جلب‌ افراد وسیله ای‌ جز تهدید و تطمیع‌ در اختیار نداشتند؛ از این‌ رو کوشیدند تا با تشویق‌ دانشمندان‌ و جمع آوری‌ صاحب‌ نظران‌، به‌ دستگاه‌ خویش‌ رونقی‌ بخشند. و با استفاده‌ از علوم‌ یونانیان‌ و رومیان‌ و ایرانیان‌، در برابر پیشوایان‌ اهل بیت‌ دکانی‌ بگشایند. بدین‌ ترتیب‌، افکار مختلف‌ فلسفی‌ و انواع‌ دانش ها و فنون‌ با انگیزه های‌ گوناگون‌ و به‌ وسیله‌ دوست‌ و دشمن‌ وارد محیط‌ اسلامی‌ گردید.»

پس ملاحظه می فرمایید که این دو فیلسوف نامدار معاصر به نهضت ترجمه متون یونانی (که بخشی از آن متون فلسفی بوده) توسط بنی امیه و بنی عباس به انگیزه مقابله با اهل بیت تصریح کرده اند. و البته مرحوم آقای طباطبایی در ادامه مطلبشان می نویسند:
«هر چند ترجمه فلسفه‌ یونان‌ در بدو امر به‌ منظور بستن‌ در خانه‌ اهل‌بیت علیهم السلام بوده‌ است‌ اما آیا منظور ناموجه‌ حکومت‌های‌ وقت‌ و سوء استفاده شان‌ از ترجمه‌ و ترویج‌ الهیات‌، ما را از بحث های‌ الهیات‌ مستغنی‌ می‌کند؟»

یعنی ایشان می خواهند بگویند که منطقا ملازمه ای بین وارداتی بودن فلسفه و انگیزه های سوء بنی امیه و بنی عباس با باطل بودن و مردود بودن این فلسفه وجود ندارد و در هر صورت ما نیازمند به این مباحث فلسفی و الهیاتی بوده ایم. آقای مصباح هم در کتابشان این جریان ترجمه را در نهایت عامل رشد فرهنگ اسلامی دانسته اند.

برخی دیگر مانند شهید مطهری هم فرموده اند که اصل فلسفه اسلامی، یونانی است اما وقتی وارد عالم اسلام شده شامل ۲۰۰ مساله بوده و بعد فلاسفه مسلمان تا الان آن را به ۷۰۰ مساله رسانده اند. و این یعنی آن را اسلامی کرده اند.

برای این موضوع، فعلا اعتراف این سه عزیز در مورد یونانی زاده بودن فلسفه کفایت می کند و اما این که آیا واقعا فلاسفه مسلمان مانند کندی و فارابی و ابن سینا و سهروردی و ملاصدرا توانسته اند فلسفه یونانی را اسلامی کنند، ادعایی است که به نظر ما ثابت نشده و بلکه خلاف آن ثابت شده است و ما نیز می خواهیم همین غیر اسلامی بودن فلسفه موجود را ثابت کنیم.

همچنین به‌ نوشته‌ کتاب‌ تاریخ‌ فلسفه‌ در اسلام‌، در دوران‌ پیش‌ از اسلام‌ نیز از حربه‌ فلسفه‌ و الهیات‌ فلسفی‌ برای‌ مقابله‌ با آیین‌ مسیحیت‌ استفاده‌ شده‌ بود‌:

«پس‌ از افلوطین‌، نوافلاطونیان‌ در برابر فعالیت‌ روزافزون‌ مسیحیان‌ قیام‌کردند و برای‌ این‌که‌ مسیحیت‌ را ریشه‌ کن‌ کنند، سعی‌ کردند الهیات‌ کاملی‌ براساس‌ مکالمات‌ افلاطون‌ و کاهنان‌ کلدانی‌ و اسطوره‌های‌ قدیم‌، یعنی‌اسطوره‌های‌ یونانی‌ و مصری‌ و شرق‌ نزدیک‌، بنا نهند و نیز سعی‌ کردند، فلسفه افلوطین‌ را بسط‌ داده‌، آن‌ را تکمیل‌ کنند.» (م‌.م‌ شریف‌، تاریخ‌ فلسفه‌ در اسلام‌، مرکز نشر دانشگاهی‌، تهران‌، ۱۳۶۲ش‌، ۱/ ۱۷۱)

افلوطین صاحب کتاب اثولوجیا است که ملاصدرا به اشتباه مولف این کتاب را ارسطو می دانسته است و از مطالب افلوطین استفاده های فراوانی در پیوند بین فلسفه و عرفان یونانی در آثار خود برده و با عظمت از نویسنده آن یاد کرده است.

سخن علامه مجلسی درباره یونانی بودن فلسفه

از جمله کسانی که به یونانی بودن فلسفه اشاره کرده است، مرحوم علامه مجلسی در کتاب بحار الانوار است:

«ترویج‌ کتب‌ فلاسفه‌ در میان‌ مسلمین‌، از بدعت‌های‌ حاکمان‌ جور و معاند با ائمه‌ معصومین علیهم السلام برای‌ سلب‌ توجه‌ مردم‌ از ائمه‌ و شرع‌ مبین‌ بود. از جمله‌ مؤیدات‌ این‌ ادّعا، مطلبی‌ است‌ که‌ صفدی‌ در شرح‌ «لامیهالعجم‌» می‌نویسد: هنگامی‌ که‌ مأمون‌ با یکی‌ از پادشاهان‌ مسیحی‌ معاهده صلح‌ بست‌، از وی‌ مجموعه کتاب‌های‌ یونانی‌ را درخواست‌ کرد. آن‌ پادشاه‌ با نزدیکان‌ خود رایزنی‌ کرد و همه آن‌ها جز یک‌ روحانی‌ مسیحی‌ مخالفت‌ کردند. آن‌ روحانی‌ مسیحی‌ گفت‌، این‌ کتاب‌ها را روانه‌ کنید، زیرا این‌ علوم‌ هیچ‌گاه‌ در اختیار یک‌ حکومت‌ دینی‌ قرار نگرفته‌ است‌ مگر این‌که‌ آن‌ را به‌ تباهی‌ سوق‌ داده‌ و میان‌ عالمانشان‌ اختلاف‌ افکنده‌ است‌… مشهور آن‌ است‌ که‌ اوّلین‌ کسی‌ که‌ اقدام‌ به‌ ترجمه کتب‌ یونانی‌ به‌ زبان‌ عربی‌ نمود، خالد پسر یزید پسر معاویه‌ بود و نیز از جمله‌ شواهد تمایل‌ خلفا به‌ فلسفه‌ این‌ است‌ که‌ یحیی‌ برمکی‌ چون‌ دریافت‌ که‌ هشام‌ بن‌ حکم‌ [صحابی‌ معروف‌ امام‌ صادق علیه السلام] به‌ فلاسفه‌ انتقاد می‌کند، هارون‌ را تحریک‌ به‌ قتل‌ هشام‌ نمود.» (بحارالانوار۵۷/ ۱۹۷)

اشعار شیخ بهایی در منشاء یونانی فلسفه

و نیز شیخ بهایی که در اشعاری به یونانی بودن فلسفه تصریح و شدیدا از آن انتقاد کرده است . البته لحن ایشان در برخی ابیاتشان تند است و بنده با این لحن در نقد فلاسفه مسلمان موافق نیستم و لذا بعضی از ابیات آن را حذف کردم تا این لحن بر بحثهای ما سایه نیافکند:

ای‌ کرده‌ به‌ علم‌ مجازی‌ خو ### نشنیده‌ ز علم‌ حقیقی‌ بو
سرگرم‌ به‌ حکمت‌ یونانی‌ ### دلسرد ز حکمت‌ ایمانی‌
در علم‌ رسوم‌ چو دل‌ بستی ### ‌بر اوجت‌ اگر ببرد پستی
تا کی‌ ز شفاش‌ شفاطلبی‌؟ ### وز کاسه‌ زهر دواطلبی‌؟
تا چند چو نکبتیان‌ مانی‌ ### بر سفره‌ چرکین‌ یونانی‌
سؤر المومن‌ فرمود نبی‌ ### از سؤر ارسطو چه‌ می‌طلبی‌
سؤر آن‌ جوی‌ که‌ در عرصات ### ‌ز شفاعت‌ او یابی‌ درجات‌
در راه‌ طریقت‌ او روکن‌ ### با نان‌ شریعت‌ او خوکن‌
کان‌ راه‌ نه‌ ریب‌ درو نه‌ شک‌ است‌ ### و آن‌ نان‌ نه‌ شور و نه‌ بی‌نمک‌ است‌
تا چند ز فلسفه‌ات‌ لافی‌ ### وین‌ یابس‌ و رطب‌ به‌هم‌ بافی‌
این‌ علم‌ دنی‌ که‌ ترا جان‌ است ### ‌فضلات‌ فضایل‌ یونان‌ است‌! (کشکول‌ شیخ‌ بهایی‌ ۳۱-۲۹)

آیت الله طالقانی (ره) و ورود فلسفه یونانی به عالم اسلام

ایشان در مقدمه کتاب تفسیر پرتوی از قرآن می نویسد:

«از اوائل دولت عباسیان انواع کتب علمی و فلسفی یونان و روم به عربی ترجمه شد و افکار آماده مسلمانان را به بحث و تحقیق در این مطالب تازه مشغول ساخت، علاوه بر اختلاف سابقه داری که درباره امامت و زعامت بود اختلافاتی درباره صفات مبداء، چگونگی معاد، وحی، نبوت، جبر و تفویض، قدم و حدوث قرآن، و فقه، درگرفت تا آنجا که مذاهب مختلف پدید آمد و علم کلام تدوین یافت هر فرقه و پیروان هر مذهبی برای اثبات نظر خود و محکوم کردن مخالف، به قرآن تمسک جست و آیات را مطابق رأی خود تفسیر و تاویل نمود.

مکتب دیگری که در میان زد و خورد آراء و عقاید باز شد طریقه عرفان و تصوّف و کشف و شهود بود. پیروان این مکتب چون به ظواهر لغات و تعبیرات مقید نبودند، با ذوق خود راه تأویلات بی دلیل و منطق را پیش گرفتند.

در این میان فرقه ای هم از فلسفه و کلام و دخالت عقل روگرداندند و تنها بظواهر احادیث و روایاتی که درست و نادرست، و مستند و غیر مستند و اسلامی و اسرائیلی آنها، درهم آمیخته بود متعبد گشتند.

در این غوغای فلسفه و عرفان و تأویل و تفسیر به رأی، امامان اهل بیت که در مکتب مستقیم وحی و نبوت پرورش یافته بودند بر کنار بودند و از تفسیر به رأی اعلام خطر می نمودند. خصومت حکام و مستبدین زمان و پیروان آنها با این اعلام وحی، نمی گذاشت بانگ هدایت و روش تعلیم و تربیت آنان از محیط محدودی تجاوز کند، و به گوش عامه مردم رسد.

هر اندازه مباحث قرائت و لغت و اعراب و مطالب کلامی و فلسفی در پیرامون آیات قرآن وسعت می یافت اذهان مسلمانان را از هدایت وسیع و عمومی قرآن محدودتر می ساخت.»

◼️ حاشیه ای بر این مطلب را بخوانید: زیارت جامعه کبیره ملاصدرا برای فلاسفه یونان

اینجا یک سئوال ممکن است به ذهن بسیاری رسیده باشد که آیا مگر ما در روایاتمان توصیه به اخذ علم و حکمت از حتی مشرکان و منافقان نشده ایم، روایاتی مانند: خذ الحکمه و لو من اهل الضلال، پس چرا به یونانی بودن فلسفه ایراد می گیریم؟ خب این سئوال بسیار مهمی است که در ادامه مباحث در حداقل دو جلسه باید به آن بپردازیم و الان اجمالا می گویم که مقصود از این روایات قطعا این نیست که موحدان و مومنان می توانند منظومه معرفتی و الهیاتی شان را از مشرکان و گمراهان بگیرند بلکه مقصود آن است که گاهی ممکن است سخن و حرف حق و درستی بر زبان و قلم مشرکی یا منافقی جاری شود، در این صورت مومن نباید در برابر آن جبهه بگیرد و آن را به اعتبار گوینده آن رد کند بلکه باید آن را بپذیرد.

حال به چه دلیل این حرف را می زنم، اجازه بدهید احاله بدهم به مبحثی که با عنوان «خاستگاه علم و حکمت کجاست؟» در آینده ارائه خواهم کرد.

نویسنده: استاد مهدی نصیری (با ویرایشاتی توسط مدیران سایت)

  • لطفا از ارسال پیام هایی که به مسائل یا شخصیت های سیاسی مربوط می شود خودداری نمائید.
  • از ارسال کامنت های توهین آمیز پرهیز شود.
  • پیام هایی که در نقد شخصیت های صوفیه معاصر ارسال شوند، به منظور رعایت برخی مصالح عموم تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید